سلم

خوبید؟

قسمت اول رو اوردم :]

لذت ببرید

\________________________________________/

صبح بود.

جین و نامجون بیرون برای خرید لباس و خوراکی رفته بودن.

یونگی و کوان و هیون و جونگ کوک و جیمین هم خواب بودن.

تهیونگ هم که معلوم نیست کجاست... احتمالا بیرونه.

جیهوپ هم تو کمپانی بود و داشت رو رقص جدید تمرین میکرد.

ساعت 9 صبح بود...

بیدار شدم...

اسم من مین سو یونگ هست 24 سالمه و تو کمپانی بیگ هیت کار میکنم...

یه رقاص و یه رپر هستم.

خب ... بگذریم

وقتی بیدار شدم سکوت عمیقی خونه رو فرا گرفته بود.

رفتم آشپزخونه تا واسه بچه ها صبحونه درست کنم.

         

وقتی رفتم غذا رو روی میز بزارم کوان رو دیدم... سکته زدم.

کوان: هیسسس بقیه خوابن

من: کوان تو اینجا چیکار میکنی!؟

کوان: بیدار شدم...

من: صبحت بخیر :)

کوان: ممنون صبح تو هم.

من: مین یونگی خوابه؟

کوان: آره بهتره بیدارش نکنیم... وگرنه خدا داند که چه میشود XD

من: وای کواننننن ما نباید بخندیممممم صدامونو میشنوههههه XDDD

کوان: وای... نمیتونممممم 

من: همچنین... خب بیا هیون رو بیدار کنیم صبحونه بخوریم.

کوان: باشه من میرم بیدارش کنم.

کوان رفت تو اتاق هیون...

کوان: بیدار شو هیون بیدار شو

هیون: بیدارم بیدارم بیدارمممممم

کوان:  سو یونگ صبحونه حاضر کرده.

هیون: آخ جوووووووووووون

کوان: بدو بیا

هیون: یونگی خوابه؟!
کوان: عجب حدسی :| مث همیشه!

هیون: خو بیا بریم صبونههههه

سو یونگ اومد پیش هیون.

سو یونگ: هیون ساکتتتتتتت!!! بیدار میشهههه

هیون: چی کجا کی کِی؟!

سو یونگ: چی نه کی، اینجا، شوگا، الان :|

هیون: آها خب باش تا کی میخواد بخوابه؟!

یونگی از اتاق اومد بیرون.

سو یونگ تو ذهنش: اه شت انقد سرو صدا کردن اینا بیدار شددددد... الان باید با هیولا روبه رو بشیم؟! پشم...

سو یونگ: صبح بخیر مین یونگی ببخشید اگه بیدارتون کردیم..

کوان: وای مگه چقدر میخواست بخوابهههه؟! الان ساعت 9 و 48 دقیقه صبحه!

هیون: خب دیگه گشنمه بیاین ی چیزی بخوریم...

همون لحظه جیمین و جونگ کوک اومدن.

هیون: ایول شماها خودتون بیدار شدین!

کوان: بچه ها سو یونگ صبحونه درست کرده بیاین بخوریم.

جونگ کوک: چی هست صبحونه؟!

کوان: نمیدونم...! بریم ببینیم چیه.

هیون: صبح همگی بخیر خب بریم غذا بخوریم.

جیمین: موافقم گشنمه.

سو یونگ: پس من صبحونه درست کردم که دیوار نگاش کنه؟ :|

مین یونگی: بسه دیگه ساکت شین گشنم شد.

سو یونگ و بقیه رفتن تا غذا بخورن.

جونگ کوک و جیمین و کوان و هیون با هم:

کیککککککککککککککککککککککککککککککک!!!!!

سو یونگ: آره کیک درست کردم براتون.

هیون: عرررررر خسته نباشی!

کوان: به بهههههههه

یونگی: ممم.... چیزای میوه ای دوست دارمممم خوشمزس

جیمین: یاح یاح

جونگ کوک: کیکتون رو میدزدم من کیک دوست دارمممممممم

کوان: کیک خودمههههه دست نزننننننننن

سو یونگ از خنده اون وسط داشت غش میکرد.

جونگ کوک: کسی نگفت کیک منه من میخوام کیکتو بدزدمممممم

کوان: بیخود میکنییییییی

جونگ کوک: اون کیکو بدهههههه!!!!

کوان: نمدم کیک خودمهههههههه!!!!!!

جونگ کوک یه تیکه از کیک کوان برداشت.

کوان: بدش به منننننننننننننننن ای دزدددد

سو یونگ: دعوا نکنین بازم تو یخچا...

جونگ کوک حرف سو یونگ رو قطع کرد و سریع رفت یخچال رو گشت.

کوان: ای جونگ کوکِ شکمووووو

یونگی هم داشت میخندید.

جیمین: هیون میخوای یکم از کیک من برداری؟

هیون: نه مرسی ♥ :)

جیمین: باشه اگه گشنت شد برداریا!

هیون: چشم

جیمین: ^^

جونگ کوک: جیمین جان مادرت اون کیکو بده

کوان: کوک بسهههههه

جونگ کوک: نمشه من کیک دوست دارم XDDD

______________________________________________________________________

پایان قسمت 1