سلامممممم
تولد تهیونگههههههه
و ما میخوایم جشن بگیریممممممم
و ته این پست یه هدیه به تهیونگ لاورا هس :)
تهیونگ لاورا دست دست پا پا انگشت ها و جورابا
بیاینننننن
1...2...3
اول میریم سراغ چند عدد عکس














خب تهیونگ لاورا خطر غش و مرگ زیاده
پس توصیه میشود آب قند گاز دار بردارید
و ته این پست یه سوپرایز برای ته ته لاوراس (گفتم یادتون باشع)
خب میریم سراغ گیف ها:

تهیونگ لاورا :
ناخوناتو نخور بخدا شورن خوشمزه نیستن
ع ع نه نه اشتب کردم بخور بخور ناخونات بهشتین
ولی نخور بیمار میشی
ولی بخور ناخونات کیوتن
ولی نخور
ولی بخور
ولی نخور
ولی بخور
+ و این روند ادامه پیدا خواهد کرد

تهیونگ لاورا در حال تعریف کردن ب مدل های مختلف:
چشم های آسمانیت همچون رنگ اقیانوس XD




XDDD جرررر
تهیونگ لاورا : نه باید از دست من بخوری
XDDDDDDDD


تهیونگ لاورا : لبخند بزن دارم عکس میگیرم
تهیونگ : 

بخدا من مقصر نیسم این عکس یهو یافت شد
دلم نیومد نزارم
چون ک خیلیا باید تهیونگ ر درک کنن امروز
( هیترا جلوی چشمم بیاین تیکه تیکه تون میکنم حواستون باشه )

سرگیجه گرفتمممممممم
اون چه حرکتی بودددددد
یا خدااااااااااااااااااااااااااااااا
خب بریم سراغ فیلم ^-^
https://www.aparat.com/v/hnDV3
https://www.aparat.com/v/LHV6F
https://www.aparat.com/v/YMGgr?playlist=700702
بفرمایید ببخشید حالا لینکن
و اینکه من دو تا ادیت کردم از ته :


آخری رو وحشتناک دوست دارممممممم ^^
بریم سراغ سوپرایز شما ته ته لاورا
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
و....ا...ن....ش...ا....ت!!
وانشاتتت!
بریمممم
ا/ت و تهیونگ دو تا دوست خیلی معمولی بودن. یک روز داشتن یه جایی قدم میزدن... که یهو به بستنی فروشی رسیدن.
تهیونگ : یه بستنی میخوای ا/ت؟
ا/ت : آره 2 تا بگیر خودتم بخوری :)
تهیونگ : آقا ببخشید میشه 2 تا بستنی بدید
آقاعه : حتما مرد جوان.
و اون آقا به ا/ت و تهیونگ 2 تا بستنی داد...
ا/ت داشت بستنی رو میخورد که یهو یه تیکه چسبید به لپش...
تهیونگ دست نرمشو گذاشت رو لپ ا/ت و اون تیکه رو پاک کرد.
ا/ت سرخ شد... تهیونگ : میای بریم ساحل؟
ا/ت : حتما
و اونا رفتن ساحل
بستنی هاشون رو خورده بودن.
تهیونگ نگاهی به ا/ت انداخت...
ا/ت پرید تو دریا و گفت : تهیونگ تو هم بیا
تهیونگ هم رفت پیش ا/ت.
تهیونگ و ا/ت با هم شنا کردن.
یه صندلی بادی که تو استخر ها و دریا ها ازش استفاده میشه پیدا کردن و روش نشستن.
یهو دریا موج زد و تهیونگ محکم ا/ت رو انداخت بیرون از صندلی.
ا/ت: تهیونگ خیلی بدیییییییییییی
تهیونگ هم داشت میخندید.
بعد از اینکه تموم شد رفتن خونه.
خونه تهیونگ!
تهیونگ گفت: خوش اومدی
ا/ت : ممنونم.♥
ا/ت رو مبل نشست: چه خونه قشنگی
که یهو یوناتان اومد رو شکم ا/ت
ا/ت: یوناتان پسررر خیلی وقت بود ندیده بودمت چطوری؟!
و با یوناتان بازی کرد.
تهیونگ رفت تو اتاقش.
ا/ت : کجا میری؟!
تهیونگ : چیزه.. الان میام ^^
ا/ت : باشه
تهیونگ در رو بست. از تو کشو یه انگشتر برداشت...
داشت با انگشتر ور میرفت.
با خودش گفت: بردارمش؟! نمیدونم... ممم... بهتره با ا/ت حرف بزنم.
رفت بیرون اتاق
تهیونگ: ا/ت من نیاز به کمکت دارم
ا/ت : جانم
تهیونگ: من ... من عاشق یک دختری هستم که نمیتونم بهش بگم... و این انگشتر واسه اونه .... کمکم میکنی بهش بدم؟!
ا/ت در حالی که بغض تو گلوش بود و میخواست بدونه اون دختر کیه گفت : آره حتما
و شروع کرد به صحبت کردن
- ببین همه دختر ها یه چیزایی رو دوست دارن که متفاوت هستش ... تو اول باید علایق اون دختر رو بهم بگی
- نمیدونم...
- ممم... معمولا دختر ها گل دوست دارن. تو باید باهاش حرف بزنی و حرف دلت رو بهش بگی...
- آخه نمیتونم
- ولی باید بگی! حالا اون دختر کی هست؟
تهیونگ به پت پت افتاد : نمیتونم بگم...
- باشه مهم نیست.
بعد شب شد...
تهیونگ اون انگشتر رو بازم تو دستش نگه داشت و باهاش ور میرفت...
تهیونگ : شام چی میخوری؟
ا/ت که ناراحت بود از اون قضیه ( چون تهیونگ رو دوست داشت ) گفت : ه..هیچی
تهیونگ : هیچی نشد غذا که بگووو
ا/ت : ...
تهیونگ : پس یه پیتزا میگیرم
ا/ت (تو ذهن) : تهیونگ دیگه از کجا میدونه من پیتزا دوست دارم..
تهیونگ یه پیتزا سفارش داد و رسید به خونه.
تهیونگ تشکر کرد و پیتزا رو روی میز گذاشت.
تهیونگ : ا/ت اون دختر خیلی خوشگله...
ا/ت داشت گریه میکرد ولی گفت : قوی باش قوی باش
تهیونگ : اسمش ... اسمش ... اسمش هم خیلی قشنگه
ا/ت با خشم گفت : میتونم بپرسم اسمش چ...
ولی تهیونگ حرف ا/ت رو خورد و وسطش پرید و گفت : اسمش ا/ت هست
ا/ت که داشت گریه میکرد گفت : تهیونگگگ!
و انگشتر رو تهیونگ گذاشت تو دست ا/ت
پایان
خوب بود؟
تولد تهیونگ رو تبریک بگین ته ته لاورا
امیدوارم لذت برده باشین :)
بابای