ست وبلاگ بی تی اس

سلام ای فرزندانم

ست وب آوردم

قیمت ها هم میگم

قالب:

قالب رو از استاد آریسا یاد گرفتم :)

Adlit123.blogfa.com

قیمت: 17 نظر به ثابت

بالابر:

قیمت: 3 نظر به ثابت

موس:

قیمت: 1 نظر به ثابت

دکمه:

قیمت: 6 نظر به ثابت

ولکام:

قیمت: 8 نظر به ثابت

لوگو:

قیمت : 3 نظر به ثابت

همین.

مجموعا : 38 نظر به ثابت

چون اولین بارمه تخفیف : 28 نظر به ثابت

^^ بابای کیوتا

وانشات جونگ کوک

سل سل

گفتم بیام ی وانشات کوک بزارم واس جونگ کوک لاورا^^

البته من تو وانشات نوشتن خوب نیستم :|

پس اگه ایراد داشتم بهم حتمممممما بگین!

تو و جونگ کوک رو نیمکت نشسته بودید و داشتین همبرگر میخوردید. تو داشتی رو این تمرکز میکردی که چرا جونگ کوک انقد شبیه خرگوشه XD. بعد تیکه آخر همبرگر رو جونگ کوک خورد.

جونگ کوک : یاممم چقد خوشمزه بودددد

ا.ت : اوهوم

جونگ کوک : امروز چند شنبه ست؟!

ا.ت : دوشنبه

جونگ کوک : اووووو ببخشید بیب کلاس بوکس دارم...

ا.ت : مشکلی نیست... :)

جونگ کوک رفت به کلاسش...

ا.ت داشت واس خودش قدم میزد...

ا.ت تو ذهنش : بهش بگم؟! ولی اگه از من خوشش نیاد... ولی من باید باهاش صحبت کنم.. نه اگه ... هوفف بیخیال :(

رفتی برای خودت زیر یه درخت نشستی و کتاب مورد علاقت که تخیلی و اکشن بود رو برداشتی^^

شروع به خوندن کردی.

چند ساعت گذشت...

یه آقایی بالا سرت بود ولی تو متوجه نشدی.

چون سایش افتاد رو کتابت فهمیدی یه چیزی بالای سرته و سرت رو بالا گرفتی ببینی کیه...

جونگ کوک بود.

از ترس پریدی اونور ( میتونم بگم 10 کیلومتر اونور تر رفتی کلا  )

ا.ت: جونگ کوک سکتم دادییییییییییییییییی

جونگ کوک : کارم همینه

بعد یه عالمه خندیدین.

جونگ کوک تو ذهنش گفت : وای خدای من فردا تولد ا.ت هستتت!!!! چطور یادم رفتتتت!!! ...

باید یجوری بهش بگم که عاشقشم... ولی نمیشه

ممکنه خوشش نیاد

ا.ت: چیزی شده کوکی؟

جونگ کوک: نه نه...

 

روز بعد :

 

جونگ کوک با زنگ ساعت بیدار شد

بلند داد زد: وای نههههههههههههه امروز تولدشههههههه چطوری برم خونشششش نه نه اون بیاد خونم بهترههههه ولی اگه خوشش نیادددددد ای خدااااااا

یه صبحونه برای خودش آماده کرد و رفت بیرون تا کیک بگیره

یه عالمه کیک خوشمزه اونجا بودن...

نمیدونست کدوم رو انتخاب کنه.. ولی چون تو شکلات دوست داری با طعم شکلاتی انتخاب کرد...

کیک رو خرید رو رفت خونه.. شروع کرد به نوشتن نامه

یه نامه نوشت:

ا.ت عزیزم، تولدت مبارک. میخوام بدونی که خیلی دوستت دارم و تو سولمیت من هستی. امیدوارم تو این 5 سال دوست خوبی برات بوده باشم.... تولدت خیلی خیلی مبارک باشه. امروز میخوام کل چیزایی که دوست داری رو برات بخرم. و میخوام یه روز رویایی برات بسازم.

 

نامه نوشتنش تموم شد و نامه رو قایم کرد تو یه جبعه. اون جبعه واسه کادو های ا.ت بود.

کوک رفت خرید و کلی وسایل برای ا.ت خرید... مثلا عروسک خرگوشی بزرگ و کیوت.

و تو جعبه گذاشتش...

تو رو به خونش دعوت کرد

وقتی رفتی خونه دیدی کل چراغ ها خاموشه و هیچی رو نمیتونستی ببینی

ا.ت: جونگ کوک! کجایی؟!

کوک رفت و یه چراغ روشن کرد و دستت رو گرفت و دوید و با هم رفتین تو باغچه

کوک: سوپرایززززززز!!!!!!

و دیدی یه میز تزئین شده خوشگل مشگل برات ساخته و کلی بادکنک بغلش هستن...

رو صندلی نشستی

کوک: خب منتظر چی هستی فوت کن کیکو!

ا.ت : م...من واقعا نمیدونم.. خیلی .. 

کوک: اوف میدونستم خوشش نمیاد :(

ا.ت : این واقعا خوب نیست :(

کوک: هعی...

ا.ت: ا...ای...این...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عالیهههههههههههههههههههههههههههههههههه!

کوک: مرسییییییییییییییییییییی

ا.ت: نه من ممنونم و میخوام بهت یه چیزی رو بگم...

کوک: جانم بگو بیبی

ا.ت: ممم...

من...من... من دوستت دارم...

کوک: من میتونم یه چیز بگم؟! منم دوستت دارمممممم

بعد همو بغل کردین

پایان

امیدوارم لذت برده باشین

تولد تهیونگ مبارک

سلامممممم

تولد تهیونگههههههه

و ما میخوایم جشن بگیریممممممم

و ته این پست یه هدیه به تهیونگ لاورا هس :)

تهیونگ لاورا دست دست پا پا انگشت ها و جورابا

بیاینننننن

1...2...3

اول میریم سراغ چند عدد عکس

خب تهیونگ لاورا خطر غش و مرگ زیاده

پس توصیه میشود آب قند گاز دار بردارید

و ته این پست یه سوپرایز برای ته ته لاوراس (گفتم یادتون باشع)

خب میریم سراغ گیف ها:

تهیونگ لاورا :

ناخوناتو نخور بخدا شورن خوشمزه نیستن

ع ع نه نه اشتب کردم بخور بخور ناخونات بهشتین

ولی نخور بیمار میشی

ولی بخور ناخونات کیوتن

ولی نخور

ولی بخور

ولی نخور

ولی بخور

+ و این روند ادامه پیدا خواهد کرد

تهیونگ لاورا در حال تعریف کردن ب مدل های مختلف:

چشم های آسمانیت همچون رنگ اقیانوس XD

XDDD جرررر

تهیونگ لاورا : نه باید از دست من بخوری

XDDDDDDDD

تهیونگ لاورا : لبخند بزن دارم عکس میگیرم

تهیونگ : 

بخدا من مقصر نیسم این عکس یهو یافت شد

دلم نیومد نزارم

چون ک خیلیا باید تهیونگ ر درک کنن امروز

( هیترا جلوی چشمم بیاین تیکه تیکه تون میکنم حواستون باشه )

سرگیجه گرفتمممممممم

اون چه حرکتی بودددددد

یا خدااااااااااااااااااااااااااااااا

خب بریم سراغ فیلم ^-^

https://www.aparat.com/v/hnDV3

https://www.aparat.com/v/LHV6F

https://www.aparat.com/v/YMGgr?playlist=700702

بفرمایید ببخشید حالا لینکن

و اینکه من دو تا ادیت کردم از ته :

آخری رو وحشتناک دوست دارممممممم ^^

بریم سراغ سوپرایز شما ته ته لاورا

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

و....ا...ن....ش...ا....ت!!

وانشاتتت!

بریمممم

ا/ت و تهیونگ دو تا دوست خیلی معمولی بودن. یک روز داشتن یه جایی قدم میزدن... که یهو به بستنی فروشی رسیدن.

تهیونگ : یه بستنی میخوای ا/ت؟

ا/ت : آره 2 تا بگیر خودتم بخوری :)

تهیونگ : آقا ببخشید میشه 2 تا بستنی بدید

آقاعه : حتما مرد جوان.

و اون آقا به ا/ت و تهیونگ 2 تا بستنی داد...

ا/ت داشت بستنی رو میخورد که یهو یه تیکه چسبید به لپش...

تهیونگ دست نرمشو گذاشت رو لپ ا/ت و اون تیکه رو پاک کرد.

ا/ت سرخ شد... تهیونگ : میای بریم ساحل؟

ا/ت : حتما

و اونا رفتن ساحل

بستنی هاشون رو خورده بودن.

تهیونگ نگاهی به ا/ت انداخت...

ا/ت پرید تو دریا و گفت : تهیونگ تو هم بیا

تهیونگ هم رفت پیش ا/ت.

تهیونگ و ا/ت با هم شنا کردن.

یه صندلی بادی که تو استخر ها و دریا ها ازش استفاده میشه پیدا کردن و روش نشستن.

یهو دریا موج زد و تهیونگ محکم ا/ت رو انداخت بیرون از صندلی.

ا/ت: تهیونگ خیلی بدیییییییییییی

تهیونگ هم داشت میخندید.

بعد از اینکه تموم شد رفتن خونه.

خونه تهیونگ!

تهیونگ گفت: خوش اومدی

ا/ت : ممنونم.♥

ا/ت رو مبل نشست: چه خونه قشنگی

که یهو یوناتان اومد رو شکم ا/ت

ا/ت: یوناتان پسررر خیلی وقت بود ندیده بودمت چطوری؟!

و با یوناتان بازی کرد.

تهیونگ رفت تو اتاقش.

ا/ت : کجا میری؟!

تهیونگ : چیزه.. الان میام ^^

ا/ت : باشه

تهیونگ در رو بست. از تو کشو یه انگشتر برداشت...

داشت با انگشتر ور میرفت.

با خودش گفت: بردارمش؟! نمیدونم... ممم... بهتره با ا/ت حرف بزنم.

رفت بیرون اتاق

تهیونگ: ا/ت من نیاز به کمکت دارم

ا/ت : جانم

تهیونگ: من ... من عاشق یک دختری هستم که نمیتونم بهش بگم... و این انگشتر واسه اونه .... کمکم میکنی بهش بدم؟!

ا/ت در حالی که بغض تو گلوش بود و میخواست بدونه اون دختر کیه گفت : آره حتما

و شروع کرد به صحبت کردن

- ببین همه دختر ها یه چیزایی رو دوست دارن که متفاوت هستش ... تو اول باید علایق اون دختر رو بهم بگی

- نمیدونم...

- ممم... معمولا دختر ها گل دوست دارن.  تو باید باهاش حرف بزنی و حرف دلت رو بهش بگی...

- آخه نمیتونم

- ولی باید بگی! حالا اون دختر کی هست؟

تهیونگ به پت پت افتاد : نمیتونم بگم...

- باشه مهم نیست.

بعد شب شد...

تهیونگ اون انگشتر رو بازم تو دستش نگه داشت و باهاش ور میرفت...

تهیونگ : شام چی میخوری؟

ا/ت که ناراحت بود از اون قضیه ( چون تهیونگ رو دوست داشت ) گفت : ه..هیچی

تهیونگ : هیچی نشد غذا که بگووو

ا/ت : ...

تهیونگ : پس یه پیتزا میگیرم

ا/ت (تو ذهن) : تهیونگ دیگه از کجا میدونه من پیتزا دوست دارم..

تهیونگ یه پیتزا سفارش داد و رسید به خونه.

تهیونگ تشکر کرد و پیتزا رو روی میز گذاشت.

تهیونگ : ا/ت اون دختر خیلی خوشگله...

ا/ت داشت گریه میکرد ولی گفت : قوی باش قوی باش

تهیونگ : اسمش ... اسمش ... اسمش هم خیلی قشنگه

ا/ت با خشم گفت : میتونم بپرسم اسمش چ...

ولی تهیونگ حرف ا/ت رو خورد و وسطش پرید و گفت : اسمش ا/ت هست

ا/ت که داشت گریه میکرد گفت : تهیونگگگ!

و انگشتر رو تهیونگ گذاشت تو دست ا/ت

پایان

خوب بود؟

تولد تهیونگ رو تبریک بگین ته ته لاورا

امیدوارم لذت برده باشین :)

بابای

تولد داریم... "مهم"

هلو

امروز یه خبر وحشتناک مهم دارم

فردا تولد کیم تهیونگه

که البته ما جشن میگیریم در این وب

اما...

یه جشن کافی نیست!

تهیونگ هیچوقت این جشن رو نمیبینه.

ولی میتونیم به تهیونگ کادو بدیم.

شما اول باید لایک ها و بازدید های تهیونگ رو بالا ببرید

و تا جایی که میتونید هیتر ها رو در شبکه های مجازی هک و اینا کنین و اونا رو با خاکشیر یکسان کنین

و خوردشون کنین

و همچنین دور

تا جایی که میتونید برای تولد تهیونگ هشتگ و اینا بزارین

تو شبکه های مجازی تبریک بگین

ازتون خواهش دارم آرمیا!

اونایی که تو شبکه های مجازی نیستن

حداقل خبراشو به بقیه بدن!
ممنونم که توجه کردین دوستان

بای

ادیت هام ^^

سلام گایز

امروز اومدم ادیتامو بزارم :)

از بی تی اس

بریم ک داشتع باشیم ^ - ^

یاح اینو خیلی دوس

یاح یاح خیلی بد شدن؟

 

نظر شما چیه؟
 

باز بزارم؟؟ :)

بگین بایساتون کیان ازشون بیشتر چیز میز بزارم

بای^^